در قلب شمال مادراس، مهات، یک جوان بی‌باک و خیابانی، عاشق آیشوریا دوتا می‌شود، یک زن جوان پرشور که تحت کنترل سخت‌گیرانه عمویش، آنّاچی، یکی از ثروتمندترین و خشن‌ترین بازرگانان منطقه، قرار دارد. مهات با کمک دوست وفادار و عجیبش، موتا راجندران، به یک مأموریت خنده‌دار و جسورانه برای به‌دست آوردن عشق او می‌پردازد—در حالی که از چشمان مراقب و روش‌های بی‌رحمانه عمویش فرار می‌کند. در همین حال، یوگی بابو، که خود را دزد دریایی و شکارچی گنج می‌داند، معتقد است که برادر گمشده جک اسپارو است. در جستجوی ثروت‌های پنهان نزدیک یک استراحتگاه دورافتاده، او به یک گنج غیرمنتظره برخورد می‌کند—یک خرس که عاشق او می‌شود! در حالی که یوگی بابو به شدت سعی می‌کند از محبت خرس فرار کند، جستجوی گنج او به یک چرخش غیرقابل پیش‌بینی می‌انجامد و زنجیره‌ای از رویدادهای شلوغ و خنده‌دار را به وجود می‌آورد.