پرگت، پسر گوردیت سینگ، به دنبال انتقام از توندیلات است که پدرش را به قتل رسانده و زمین اجدادی آنها را دزدیده است. در زمان تقسیم در سال ۱۹۴۷، به گوردیت به خاطر وفاداری‌اش زمینی در چندیگر داده شد، اما توندیلات او را کشت تا این ملک باارزش را تصاحب کند. پرگت که از انتقام پر شده، بزرگ می‌شود و مصمم است امپراتوری توندیلات را در اوتار پرادش نابود کند. با کمک رانی، عشقش، و بالویرو چچی، عمه‌اش، پرگت برای از بین بردن امپراتوری جنایی مبارزه می‌کند. در یک رویارویی نهایی، او توندیلات را می‌کشد و انتقام پدرش را می‌گیرد و افتخار خانواده‌اش را بازپس می‌گیرد.