نگهبان پارک، آنجلیکا، از دوست‌پسر سابقش، ویکتور، که متخصص در کار با سگ‌هاست، کمک می‌خواهد تا به دنبال یک زن مفقود شده در یک ذخیره‌گاه طبیعی خطرناک در سوئد بگردند. جستجو با افسانه‌ای نگران‌کننده درباره «بانشی غار» که روحی انتقام‌جو از فولکلور نوردیک است، پیچیده می‌شود. این روح روزگاری معدنچیان را به مرگ می‌کشاند. هرچه بیشتر در جنگل پیش می‌روند، ویکتور شروع به سوال کردن درباره سلامت عقل خود و اینکه آیا بانشی فقط یک افسانه است یا نه، می‌کند. او و آنجلیکا همچنین تاریخچه دردناکی با این مکان تسخیرشده دارند. ویکتور اکنون باید با گذشته آشفته‌اش روبرو شود و با آنجلیکا همکاری کند تا شب را زنده بمانند و معمای ناپدید شدن زن را حل کنند.