اگر بمیرم، تو را میکشم
در منطقهی cosmopolitan و رنگارنگ دهم پاریس، فیلیپ که تازه از زندان آزاد شده، با آبدال، یک کرد که در تلاش است تا یک جنایتکار جنگی عراقی را پیدا کند، برخورد میکند. آبدال که رویای ماندن در فرانسه را دارد، قصد دارد نامزدش سیبا را به پاریس بیاورد. او قرار است در چند روز آینده به پاریس بیاید. این دو مرد دوستی برقرار میکنند و وقتی آبدال به طور ناگهانی و غیرمنتظرهای میمیرد، فیلیپ خود را در موقعیتی مییابد که باید ترتیبات تشییع جنازه را سازماندهی کند. او با جسد چه کند؟ سیبا به پاریس میرسد و به زودی متوجه میشود که آبدال مرده است. او به گروهی از مردان کرد پذیرفته میشود و به زودی با فیلیپ نیز آشنا میشود - که همهی آنها به زیبایی او دل باختهاند. در همین حال، پدر آبدال، چتو، یک مسلمان متعصب، به پاریس میآید تا برای پسرش عزاداری کند. او قصد دارد سیبا را به وطنش بازگرداند، اما این زن جوان اکنون طعم آزادی را چشیده است.
پیشنمایش موجود نیست.