راماکانتا یک تاجر است که همسرش لاتا به طرز مرموزی می‌میرد. لاتا ریتا، دختر مامتا، را به فرزندی قبول کرده بود زیرا او فرزندی نداشت. لاتا قبل از مرگش نامه‌ای به مامتا می‌نویسد و مامتا برای بررسی مرگ او و اثبات اینکه راماکانتا پشت این قضیه است، به آنجا می‌آید. تاپاس روی، یک افسر تحقیقاتی، به دفتر راماکانتا ملحق می‌شود. پلیس مشکوک است که راماکانتا در مواد مخدر فعالیت دارد. راماکانتا صاحب یک قلعه متروکه است که جن زده است و یک زن مرموز در آنجا دیده می‌شود که در حال آواز خواندن است. مامتا به شهر راماکانتا با دختر دیگرش سارا، دوقلوی ریتا، می‌رسد. چندین پیچ و تاب نشان می‌دهد که راماکانتا لاتا را کشته و از عمارت متروکه کسب و کار غیرقانونی انجام می‌دهد. سارا توسط راماکانتا کشته می‌شود. اما پلیس در نهایت موفق به دستگیری او می‌شود.