این داستانی است از فئودالیسم در حالت خام خود. کالسکه و سادگی خاص مردم روستا توسط جاگیر دار و همدستانش مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. تا اینکه چوکیدار و یک پزشک - تنها پسر قرضدهنده - که در ابتدا با درمان مردم و ارائه کمک مالی برای بهبودی حسن نیت به دست میآورند، میخواهند تغییراتی ایجاد کنند. نفوذ جاگیر دار، روستاییان را تحریک میکند و اوباشش چوکیدار و پزشک را به دام میاندازند و به دو زن تهدید میکنند. در طول فیلم، جاگیر دار با گناهان پدرش مواجه میشود، آیا او قادر خواهد بود مردی باشد و جرم پدرش را بپذیرد؟