احمد، یک کارگر الجزایری و پدر جوان، کشورش را ترک کرده و به فرانسه می‌رسد، با امید اینکه از طریق صلاح، دوستی که چند سالی در حومه پاریس زندگی می‌کند، شغلی پیدا کند. او وقتی به نانتِر می‌رسد و می‌بیند صلاح در یک محله فقیرنشین زندگی می‌کند، ناامید می‌شود. بدون هیچ حمایتی، احمد باید روزانه به دفاتر استخدام مراجعه کند، مانند بسیاری از مهاجران دیگر که مانند او در خواب ناز به سر می‌برند.