سه بهار از زمانی که بللند به زمین آمد تا یک آرزو برای کیچی برآورده کند، می‌گذرد. به نظر می‌رسد که آنها در معبد با خواهران بللند، ارد و اسکولد، زندگی خوبی دارند، اما نمی‌دانند که یک خدای سقوط کرده از گذشته بللند از زندان ماهی خود فرار کرده است. او برنامه‌هایی برای همه دارد که شامل آنچه الهه و عاشق انسانی‌اش برای خود می‌خواستند، نمی‌شود.