فیلم صدای جادوئی
شام و سونی با مادرشان در یک روستا زندگی میکنند. آنها بسیار فقیر هستند. کودکان تنها تکه نان خود را به یک عارف گرسنه میدهند، که در عوض به آنها یک صدف جادویی میدهد. کودکان به طریقی متوجه میشوند که این صدف چیزی ناپسند را در مورد شنونده فاش میکند. در حین گشتزنی، پادشاه disguised به بچهها میرسد و آنها صدف را به او میدهند و از او میخواهند که آن را به پادشاه بدهد و میگویند که این جادویی است. پادشاه با استفاده از صدف متوجه میشود که پسرعمویش میخواهد او را مسموم کند. پادشاه به کاخ خود میرسد و توطئه علیه خود را تأیید میکند و مجرمان را مجازات میکند. پادشاه جواهرات، لباسها، شیرینیها، میوهها و غیره برای کودکان میفرستد و قرضدهنده را مجازات میکند و به دنبال آنها میآید. پیام "کارهای خوب بیپاسخ نمیمانند".
پیشنمایش موجود نیست.