پس از اینکه شریک تجاری او پول را اختلاس کرده و او را بیپول میگذارد، شوهر پارواتی فوت میکند و دو پسر به نامهای پراپاکار و سودهاکار و یک دختر ناشنوا به نام گوری را به جا میگذارد که عملاً در آستانه ورشکستگی هستند. وقتی پراپاکار بزرگ میشود، با پوجا ازدواج کرده و از خانه خارج میشود. سالها میگذرد، سودهاکار بزرگ شده و موفق به اتمام تحصیلاتش میشود، شغلی در خارج از شهر پیدا کرده و به آنجا نقل مکان میکند.