فیلم همسفر من
راجو نام واقعی اوست اما به دلیل شیوه زندگی ناسالم و نامرتبش، همه در روستایش او را "جنگلی" مینامند، به جز استاد انور، مجرم سابقهداری که به خاطر قتل زندانی بوده و پدرش. وقتی پدر راجو فوت میکند، وامدهنده محلی به او ultimatum میدهد که یا وام را پرداخت کند یا خانه و زمینش را تصاحب خواهد کرد. راجو تصمیم میگیرد به بمبئی برود، شغلی پیدا کند، مقداری پول پسانداز کند، چند گاو بخرد، زمینش را شخم بزند و وامدهنده را پرداخت کند. هیچکس به او سواری نمیدهد، بنابراین در عقب یک کامیون میوهبار پنهان میشود که یک مسافر دیگر به نام ترنا نیز دارد. هر دو با هم آشنا میشوند، عاشق هم میشوند و قول کمک و ازدواج به یکدیگر میدهند. بعد از سفر کامیون، آنها سوار یک قطار باری به سمت بمبئی میشوند، اما در طول سفر از هم جدا میشوند. چند ماه بعد، راجو متوجه میشود که ترنا اکنون به نام میناکشی، یک بازیگر سینما شناخته میشود.
پیشنمایش موجود نیست.