کوسوم و براندوان دو کودک کوچک هستند که در یک روستای کوچک در هند زندگی می‌کنند. هر دو عاشق یکدیگر هستند و تصمیم می‌گیرند وقتی بزرگ شدند، ازدواج کنند. کوسوم نام او را روی بازویش خالکوبی کرده است. اما سرنوشت برنامه‌های دیگری دارد - هر دو از هم جدا می‌شوند. کوسوم فکر می‌کند که براندوان به او خیانت کرده و بازویش را می‌سوزاند تا خالکوبی را از بین ببرد. سال‌ها بعد، کوسوم بزرگ شده و از یک زن ثروتمند در روستایش مراقبت می‌کند. زن ثروتمند بیمار می‌شود و پسرش دکتری را برای درمان او می‌آورد. امیدهای کوسوم برای دیدن معشوقش دوباره زنده می‌شود، وقتی متوجه می‌شود که نام دکتر (جیتندرا) براندوان است.