جولی دختری انگلیسی-هندی است که پدری مهربان اما الکلی و مادری سلطهجو دارد و یک برادر و خواهر کوچکتر نیز دارد. او عاشق برادر بهترین دوستش، شاشی باتاچاریای هندو میشود و با او یک تجربه پرشور دارد که او را باردار میکند. شاشی به دانشگاه میرود و از وضعیت او بیخبر است. مادرش وقتی جولی درباره بارداریاش به او میگوید، بسیار ناراحت میشود. آنها به بقیه خانواده چیزی نمیگویند. مادرش به فکر سقط جنین است، اما یک مسیحی متدین او را از این کار منصرف میکند. جولی به طور مخفیانه برای زایمان به جایی فرستاده میشود. به بقیه خانواده گفته میشود که جولی شغلی پیدا کرده است. وقتی او به خانه برمیگردد، با دوست پسر هندو خود روبرو میشود و همه چیز را به او میگوید. او موافقت میکند که با او ازدواج کند، اما مادرش با این ازدواج مختلط مخالفت میکند، بدون اینکه از بچهای که به طور مخفیانه به دنیا آمده است، خبر داشته باشد. مادر جولی نیز نمیخواهد این ازدواج صورت بگیرد، زیرا او و بقیه خانواده میخواهند به انگلستان بروند.