چاندرا موهان پسر یک مادر ثروتمند (شانتاکوماری) و پدری خوشگذران است. مادرش از او میخواهد که ازدواج کند، اما پدرش به او توصیه میکند که از خانه فرار کند و از زندگی لذت ببرد. مادرش جوایزی برای کسانی که او را پیدا کنند اعلام میکند. او سعی میکند از همه این افراد فرار کند. یک باند جنایی که به اموال او چشم دوخته است، یکی از اعضای زن خود (ویجایا نیرمالا) را برای جذب او میفرستد. اما او عاشق او میشود. داستان باقیمانده درباره این است که چگونه آنها از باند جنایی فرار کرده و به هم میپیوندند.