بهترین چیزی که میتواند اتفاق بیفتد
ملوین اودال، نویسندهای بدخلق، متعصب و وسواسی در نوشتن داستانهای عاشقانه، با هر کسی که ملاقات میکند، از جمله همسایه همجنسگرایش، سایمون، بیادب است. پس از اینکه سایمون به طرز وحشیانهای مورد حمله قرار میگیرد و به بیمارستان منتقل میشود، زندگی ملوین به هم میریزد وقتی که مجبور میشود از سگ سایمون مراقبت کند. علاوه بر این، کارول، تنها گارسون رستوران محلی که او را تحمل میکند، برای مراقبت از پسر بیمار مزمنش از کار میرود و این باعث میشود که ملوین نتواند صبحانه بخورد.