در یک روز از تابستان 1912، خانوادهٔ جیمز تایرون، ستارهٔ بازنشستهٔ تئاتر، با اعتیاد به مرفین همسرش ماری، بیماری پسر کوچکترشان ادموند و الکلیسم و فساد پسر بزرگترشان جیمی دست و پنجه نرم میکنند. با تبدیل روز به شب، احساس گناه، خشم، ناامیدی و پشیمانی تهدید میکند که خانواده را نابود کند.