دون جورجیو، یک کشیش جوان و جذاب و معلم در یک صومعه، با دو عاشق درگیر است: ارکیدیا و جولیا. وقتی او توبه می‌کند و قسم می‌خورد که به کلیسا بازگردد، به طرز وحشیانه‌ای به قتل می‌رسد. مدت کوتاهی بعد، گلولیا گلویش بریده می‌شود. بازپرس بویتو عاشق ارکیدیا می‌شود و آماده ازدواج با او است، که همچنین مظنون اصلی است. کلید حل این پرونده به نظر می‌رسد در دستان پسری کنجکاو به نام فرروچیو باشد، که در یک اتاق قفل شده و تحت تأثیر دارو نگهداری می‌شود. او یکی از قتل‌ها را شاهد بوده، اما آیا کسی به داستان او باور خواهد کرد؟