فیلم شبهای پراگ
یک خارجی میانسال و کسل به نام فابریسیوس، که تنها و به دنبال تفریحی برای شب است، آن را در قالب یک زن بلوند مرموز پیدا میکند. در یک قبرستان متروکه، او سه داستان درباره جادو سیاه و وسواسهای شهوانی برای او تعریف میکند. در "آخرین گولم"، یک ربای جوان تلاش میکند تا یک غول بزرگ و بیصدا از خاک زنده بسازد - تا اینکه توسط یک دختر خدمتکار بیصدا حواسش پرت میشود. در قسمت دوم، "دمپایی نان"، یک کنتس قرن هجدهم به عشقش به کیکهای شیرین، روابط نامشروع و بوسههای مخفی با خدمتکاران زیبا میپردازد تا اینکه یک بازدیدکننده مرموز او را به یک عمارت متروکه میبرد، جایی که سرنوشت رقص متفاوتی برای او در نظر دارد. و در داستان نهایی، "سمکش سمی"، یک قاتل زیبا در قرون وسطی با آهنگهای شاد پاپ چک دهه 60، بازرگانان شهوتران را از بین میبرد.