در اواخر قرن نوزدهم، پروفسور جان مایر و دستیارش، دانشمند دکتر ایزابل رید، به طور تصادفی یک پرتو قدرتمند اختراع می‌کنند. یک بیگانه به زمین سفر می‌کند تا دستگاه را نابود کند زیرا این دستگاه تهدیدی برای جهان خواهد بود. او ابتدا ذهن توماس، یک دیوانه جنسی و قاتل زنجیره‌ای، را تسخیر می‌کند تا در حین نمایش دستگاه به دانشمندان و نظامی‌ها به مایر نزدیک شود. خواهرزاده مایر، لورا، با آشنایی از عمویش، شیمیدان دکتر پل رستن، ملاقات می‌کند و مایر او را به تحقیق دعوت می‌کند. وقتی توماس به مایر نزدیک می‌شود، بیگانه همچنین ذهن او را تسخیر می‌کند تا دستگاه و یادداشت‌هایش را نابود کند. در همین حال، توماس نمی‌تواند بر تمایلات قاتلانه‌اش کنترل داشته باشد و به چندین زن با تیغ حمله می‌کند.