خاطرات یک کشیش روستایی
یک کشیش بیتجربه و بیمار به جامعه روستایی آمبریکورت در فرانسه میآید، جایی که به کادر روحانی جامعه ملحق میشود. اما محلیها به این کشیش خوشآمد نمیگویند و روشهای زاهدانه و رفتار غیر اجتماعی او او را به یک فرد طرد شده تبدیل میکند. در طول مطالعات کتاب مقدس در مدرسه دخترانه نزدیک، او به طور مداوم توسط دانشآموزانش مورد تمسخر قرار میگیرد. سپس تلاش او برای مداخله در یک دعوای خانوادگی به یک رسوایی تبدیل میشود. شکستهای او، به همراه کاهش سلامت جسمیاش، شروع به فرسایش ایمانش میکند.