در حالی که در مهمانی که توسط رئیس و دوستش مونز وننگرن ترویج شده بود ، وکیل مالی ، ربکا مارتینسون ، از خواهرزاده سابق خود ، سانا استروندگرد تماس می گیرد و می گوید که برادرش و واعظ ویکتور به قتل رسیده ، چاقو و با دست شدید قتل شده است و وی دستگیر می شود.